سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پلاک هشت
[ و گفته‏اند حارث بن حوت نزد او آمد و گفت چنین پندارى که من اصحاب جمل را گمراه مى‏دانم ؟ فرمود : ] حارث تو کوتاه‏بینانه نگریستى نه عمیق و زیرکانه ، و سرگردان ماندى . تو حق را نشناخته‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانند و نه باطل را تا بدانى پیروان آن چه مردمانند . [ حارث گفت من با سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر کناره مى‏گیرم فرمود : ] سعید و عبد اللّه بن عمر نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند . [نهج البلاغه]
 
 
وقتی حاجی آمد متوجه شد نیروها داخل اردوگاه نیستند . سراغ بچه ها را گرفت
، گفتند 
 که آنها را برای رزم شبانه بیرون برده اند . پرسید : « توی این هوای
سرد چیزی با 
خودشان برده اند 
؟ گفتند : یک پتو و تجهیزات نظامی شان ! »
ناراحت شد . موقع 
خواب ، یک پتو برداشت و 
از سنگر بیرون آمد ، وقتی بچه
ها پرسیدند که چرا داخل 
سنگر نمی خوابی ؟ گفت : « امشب 
نیروها توی سرما
می خواهند با یک پتو بخوابند ، من 
چطور داخل سنگر به این گرمی
بخوابم ؟‏ »
                           یک پتو برداشت و شب را 
در محوطه باز اردوگاه بسر برد .

::: جمعه 87/2/13::: ساعت 8:0 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
بازدید کل : 4802
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
پلاک هشت

.:: لوگوی وبلاگ من ::.
پلاک هشت
.:: لینک دوستان ::.
.:: نوای وبلاگ ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.